کد مطلب:320182 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:412

رد ادعای بهاء الله در مورد نسخ بیان
"نسخ بابیت و كتاب بیان " از دیگر موضوعات بحث انگیز عزیه با عبدالبها ست:

او عبدالبها را با عبارت "یابن العرفان " مورد خطاب قرار داده و دعوت به انصاف نموده و از او می پرسد"بابیت " كه تازه در مرحله ی تاسیس است و هنوز مستقر نشده، صور حروف ظاهر نگشته، هیاكل حروف پدیدار نگردیده، آثار بدیعه منیعه آشكار نشده چگونه ممكن است حذف و نسخ شده و هباء منثور گردد؟!!

سپس به سیره و روش ادیان قبل استشهاد می نماید كه باید هر دین و آئینی با احكام جدید خود مدتها دوام آورده مردمانی آن احكام را اجرا و آن تعالیم را مرعی دارند و پس از دوران های معتنابهی كه دیگر آن تعالیم مجری نبود به آمدن شریعت جدید اقدام شود و بنیان تازه ای گذارده شود. بعد از عبدالبها می پرسد(ص27):

"... چگونه می شود كه شخص نبی و رسول ظاهر شود و برهان اقامه نماید و احكامی از جانب خدا بیاورد كه عباد را از وادی ضلالت و جهالت نجات داده به جنب عرفان و ایقان رساند هنوز احكام او را كسی نشنیده و بموقع اجرا نرسانیده دیگری بیاید احكامش را نسخ نماید و متمسك به بعضی از كلمات و عبارات متشابه كتاب بیان باشد در صورتی كه خودش نتواند احكامی بیاورد... "

آنگاه عزیه سخنان بهاءالله را در مورد انگیزه اش برای نسخ بیان نقل می كند كه داستان جالبی است و به خواندنش می ارزد. او از بهاءالله نقل می كند كه روزی در عالم نورانیت و مكاشفه باب را دیده كه مثل بچه ای كه برای خوردن شیر مادرش گریه و زاری می كند به دست و پای او افتاده و از او خواسته كه احكام او را در بیان نسخ ننماید!

او هم تحت تاثیر واقع شده خواسته او را اجابت می نماید و جز چند مورد كه عمل به آنها برای عاملین، شاق بوده احكام بیان را نسخ نمی نماید!! عبارات عزیه چنین است:

"در ظرف این مدتی كه مشق این كار را می كرد و نتوانست ترتیب اثری دهد پس از آنكه دید دروغش مكشوف و كذب ادعایش آشكار می گردد به مرده كالقرده خود گفت كه نقطه بیان را در عالم نورانیت ملاقات كردم چون طفل رضیعی كه برای ثدی ام خود ضراعت و زاری نماید كه احكام بیان اورا نسخ ننمایم من هم بر او رحم آورده احكام كتاب او را نسخ ننمودم مگر چند حكم از محرمات و منكرات او را چون بر عاملین، ترك آنها شاق بود استعمال آنها را جایز شمردم و این اشعار را در این مقام انشاد نمودند:

بیان از من شده صادر منم بر نسخ او قادر كنون بر وی شدم آمر چرا(؟) كاو (كه او) شد مرا ساجد!"

آنگاه با شگفتی همه منصفان عالم را مورد خطاب قرار می دهد كه:

" یا معاشر المنصفین ببینید و بشنوید كه این مدعی شمس حقیقت چه می گوید؟

اشهدكم بالله هیچ شخص با شعور، چنین سخنی می گوید و چنین ادعائی می نماید؟!

اگر نقطه بیان از جانب خدا، و احكامش متبع بوده، تو چه می گوئی؟!... چه بسیار عجب است كه از گفتن این عبارات خجالت نكشیده اید. بالجمله عقل سلیم و ذهن مستقیم حكم می كند كه قبل از انتشار احكام سابق و اجرای امر اول چنین دعوائی باطل و از درجه اعتنا و اعتبار ساقط است مگر آن كسی كه اول آمد نعوذ بالله دعوایش دروغ و صرف برهانش كذب محض بوده است و الا بعد از تصدیق امر او و قبول برهان او نمی تواند در زمره آنان كه یومنون ببعض الكتاب و یكفرون ببعض باشد... " (ص و 28-27)

سپس می گوید مطابق نصوص بیان باید اتفاقات عدیده ای حادث شود و بعد از ازل كه جانشین باب است اوصیای دیگر به عدد حروف حی (نوزده) بیایند و در راس هر شصت و شش سال یك نفر بیاید و بعد احكام بیان توسط شهدای بیان اجرا گردد و بعد دوران فترت و تاریكی و ظلمت و ظلم و غوایت فراگیر شود تا آنكه دوباره ی الطاف غیبیه الهیه به جوش و خروش آید و آن شمس مشرق یزدانی از افق این عالم طالع گردد... :

"... گویا آن نور چشم ندیده است آیات الهی و بینات نامتناهی را كه همه آنها نصوصی است ظاهر و باهر بر خلافت و وصایت حضرت ثمره و در اكثر از آنها تصریح شده به دوام و بقای دین بیان و نصرت و ترویج آن بدست آن حضرت و مزایای ظاهره بعد از آن حضرت و بسیاری از واقعات و اتفاقات دیگر كه هنوز آنها به عرصه ظهور و بروز نرسیده ولی بدون شبهه وعده الهی خلف نشده خواهد رسید و از جمله آنها ارتقای مناهج بیان و انتشار احكام آن و ذكر ادلاء حی و مرایائی كه پس از حضرت ثمره باید بیایند به عدد نوزده و در رأس هر شصت وشش سال یك نفر پس از آنها اجرای احكام بیان با شهدای بیان خواهد شد و بعد از آن دین و احكام بیان چون دین اسلامیان و احكام قرآن درك زمان فترت خواهند كرد و بلیل الیل دچار خواهند گردید بعد از آنكه بواسطه طول لیل و كثرت بعد از مطلع شمس بیان ظلمت جهل و نادانی عوالم انسانیت را فرو گرفت و غمام غفلت ظلمانی نقاب حجاب بر چهره ی شاهد ظهور انداخت ابالیس ظلم و عدوان از بیغولهای جهل و ضلالت بیرون آیند و گرفتاران زمان فترت، به غفلت و غوایت راهنمائی نمایند چنانچه از قبل در فرقان ظهور نقطه بیان را در چنین عصری وعده داده بودند كه به یملاء الله الأرض قسطاً و عدلاً بعد ما ملئت ظلماً و جوراً در آن اوان، محض بروز عنایات خفیه طمطام الطاف غیبیه الهیه بجوش و خروش آید آن گوهر گرانبها از صدف هویت برای هدایت و تربیت عباد به كسوت بشر نماید و آن شمس مشرق یزدانی از افق این عالم طالع و تابان گردیده تجلی فرماید... "

بدین ترتیب و براساس بیان، هم داعیه نسخ بیان، باطل است و هم داعیه من یظهری بهاءالله.